کد مطلب:151500 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:191

موضع گیریهای دیرهنگام
همیشه، در برخی رخدادهای تاریخ، بعضی مردمان عقب می مانند، زیرا احتیاط می كنند و دور از حوادث می ایستند تا شراره یا پاره ای از آتش افروخته شده به دامان ایشان نرسد.

ولی عاقبت این واپس ماندگان، همواره نجات و سلامت نیست، و اگر از درگیریها و آسیبها بجهند، از بازخواستها نمی رهند: بازخواستهای تاریخ و وجدان و واقعیت.

كسانی هم كه - چه در حركت به سوی كربلا و چه در پیگیری اهداف كربلا - به حسین - علیه السلام - نپیوستند، چنین حالی داشتند؛ بویژه صحابه و حاملان اندیشه های نبوی كه به عنوان ناقلان نصوص سرنوشت ساز و تعیین كننده، یعنی وصایا و سنت پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم -، پیوسته تحت مراقبت چشمهای كنجكاو و دیده های جویا بودند.

این كسانی كه با نپیوستن به آرمان و حركت حسین - علیه السلام -، از فتح و ظفر راستین بازماندند، پس از او، خود را در میان چنگالهای كشندگان او یافتند كه از كشتار آن انقلابگران سرمست بودند!

هرچند این واپس ماندگان را مردمانی ساده لوح فرض كنیم كه تصور نمی كردند دولت اسلامی به كشتار جمعی از نخبگان مسلمان دست یازد كه كوكبه ای از آل محمد در میان ایشان، و حسین، پسر دخت رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم -، پیشاپیش ایشان است، و گیریم این واپس ماندگان، غافلگیر شده و در برابر عمل انجام شده قرار گرفته بوده اند، باز همین دوری ایشان از جریانات حوادث - تاحدی كه باعث می شود اینقدر ساده اندیش باشند و از دفاع از حریم اسلام و پیوستن به یگانه بازمانده ی سلاله ی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) عقب بمانند -


خود موجب مؤاخذه ای دشوار است.

در مذلت و خواری اینان همین بس كه در مجلس حكومتگران كشنده ی حسین حاضر شوند و با چشم خود رفتاری را كه با سر مطهر او می شود ببینند؛ همان سر كه روزی آن را بر سینه و دوش و آغوش پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - می دیدند، و این، در حالتی دیگر، بلكه دقیقا آنگونه كه خود روایت می كنند، مشاهده می كردند:

این انس بن مالك است كه:

[319] گفت: هنگامی كه حسین را كشتند، سر او را به نزد عبیدالله بن زیاد آوردند، شروع كرد با چوبدستی بر دندانهای پیشین او زدن، و گفت: دندانهای پیشین زیبائی هم داشته!

گفتم: به خدا سوگند كه به تو بد خواهم كرد؛ چه، دیدم كه رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - آن جای دهان او را كه چوبدست تو بر آن می خورد، می بوسید. [1] .

آیا انس - كه خادم پیامبر بود - این اندازه دل داشت كه اینگونه با ابن زیاد روبرو شود؟!

چرا پیش از آنكه ابن زیاد بر دندانهای حسین بزند، به او بد نكرد و بد نگفت؟! بلكه پیش از قتل حسین - علیه السلام - چرا چنین نكرد؟!

آیا عبیدالله جنایتكار نبود، و پیش از این استحقاق بدكردن و بد گفتن نداشت؟!

اصلا در چنین زمانی، انس، در مجلس عبیدالله، چه می كند؟!

و آیا انس تنها همین رفتار رسول خدا را با نواده اش، حسین، دیده بود؟! یعنی آیا از دیگر رفتارها و گفتارهای آن حضرت در حق حسین - كه شمه ای از آن را در فصلهای «10» و «11» دیدیم - خبر نداشت؟!

آن هم در جائی كه او خادم رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - و همواره ملازم در خانه ی ایشان بوده؟!


آخرین پرسش این كه: چرا انس پیش از این مجلس رفتاری را كه از پیامبر در مورد نواده اش، حسین، دیده بود، بروز نداد تا كار به اینجا نكشد؟!

این هم زید بن ارقم است كه:

[321] گفت: نزد عبیدالله بن زیاد - لعنه الله - بودم كه سر حسین بن علی را آوردند و در تشتی پیش رویش نهادند؛ چوبدستی برگرفت و با آن لبهای حسین را می گشود و دندانهایش را نشان می داد. دندانهائی زیباتر از دندانهای او هیچگاه ندیدم؛ پنداری دانه ی مروارید بود؛ خویشتن نتوانستم داشت و بانگ به گریه برداشتم.

عبیدالله گفت: چه چیز تو را به گریه می اندازد؟ پیرمرد!

گفتم: این مرا به گریه می اندازد كه دیدم رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - جائی كه این چوبدست است می مكد و می بوسد و می گوید: خدایا! من او را دوست دارم، دوستش بدار. [2] .

در متنی دیگر آمده است كه ابن زیاد به زید گفت: «تو پیری هستی كه خرف گشته ای و خرد از كف داده ای!».

آنچه نگرنده را به درنگ وامی دارد، اینست كه این صحابی پیر، در چنین ایامی، داخل قصر، در مجلس عبیدالله چه می كند؟!

آیا نمی دانسته كه مردمان در كوفه به جنگ حسین - علیه السلام - رفته اند؟! حقا كه مرد خرف شده بوده!

راستی این تب و تاب و غیرت و شور و هیجانش، پیش از آنكه سر حسین - علیه السلام - را بیاورند، كجا بود؟!

چرا آنچه را پس از این مجلس روایت كرد، پیش از این روایت ننمود؛ چه:

[322] زید بن ارقم، آن روز كه از نزد او - یعنی: ابن زیاد - بیرون آمد، می گفت: به خدا سوگند كه از رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - شنیدم كه می گفت: خدایا! او را نزد تو و مؤمنان صالح به ودیعت


می سپارم. هان! ودیعه ی رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - را چگونه حفظ كردید؟! [3] .

اكنون باید پرسید: ای صحابی! تو چگونه ودیعه ی رسول خدا - صلی الله علیه و آله و سلم - را حفظ كردی؟! تو كه او و خاندان و پیروانش را در كربلا، یكه و تنها، گذاشتی تا ذبح شوند و اینك همنشین ابن زیاد شده ای!!

باری، آیا این موضعگیریهای دیرهنگام، هیچیك از رخنه های وارد شده به اسلام را پر می كند؟! یا هیچیك از آن مردان از دست رفته را به امت بازمی گرداند؟!

اگر اینچنین مواضعی را پیش از كشته شدن حسین - علیه السلام - اتخاذ كرده بودند، برای خودشان شرافتمندانه تر بود و برای امت سودمندتر.

اگر هم پس از آن به راه حسین - علیه السلام - می رفتند، هم معذورتر بودند و هم جاودانه یادتر!

هنگامی كه صحابه، یعنی آن «پیشینیان» كه مستقیما مخاطب حفظ ودیعه ی پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - بودند، آن را ضایع كنند، دیگر عتاب این مرد با آن دورتران كه در دین و عقیده تابع ایشان هستند، یعنی «پسینیان» كه به سنت ایشان پایبنداند، وجهی ندارد!



[1] مختصر تاريخ دمشق ابن منظور (151 / 7).

[2] مختصر تاري دمشق ابن منظور (152 / 7).

[3] مختر تاريخ دمشق ابن منظور (152 /7).